دم غروب که سایه ام کش آمد
و از آن نردبان شکسته
که عمریست خاک می خورد
هم بلندتر شد
از دورترین شاخه این درخت
انارهای سرخ خواهم چید
برای تو
و تمام کسانی که قدشان
به کوتاهترین شاخه هم نمی رسد
تو همان جا زیر درخت بایست
و دامن ات را پر کن از انار
آخر نگاه کن
جیب های سایه ام
سوراخ است!
زهرا خانی
مگه انار رو تو جیب می ذارن؟
....
شعر لذت بخشی بود...
برقرار باشین
به نظر خودم هم سه خط آخر شعر اضافه است ولی چون شعر از کس دیگری است نمی شد درآن دست برد.
سلام
در زمانی که:
عشق را درپستوی خانه نهان باید کرد....
انار رو هم باید در جیب گذاشت....نه؟
ایام به کامتون.