اولین رمانی که به گردش رفت، سیزدهمین کتاب ام بود.
استخوان های دوست داشتنی نوشته الیس سبالد.
به یاد بیاور، داریم چیزی را کشف می کنیم. (ص461)
مدتها این سوال برایم وجود داشت که چرا با وجود آنکه زنان قرون پیش در ایران نا پیدا هستند، حضور اجتماعی ندارند و ضعیفه محسوب می شدند، پس چگونه هر زمان جنبشی اجتماعی در سطح جامعه بوجود می آمد آنها هم به طور موثر حضور و در صف اول قرار دارند.
نمونه ی تاریخی آن درجنبش نان و تنباکو است که هر دو در زمان ناصرالدین شاه به وقوع می پیوندد. زنان که در پوشش سنگینی از حجاب هستند و نامحرم محسوب می شوند با اینکه کمتر از مردان به حساب می آیند ولی همین زنان در خطوط اول چون دیواری مردان را مورد حمایت قرار می دهند تا کمتر مورد ضرب وشتم قرار گیرند.
آگاهی زنان در عرصه های متفاوت بازمی گردد به دوره ی صفویه زمان شاه عباس اول، با وجود دانشمندانی چون شیخ بهایی و ملاصدرا نشانه هایش آغاز می شود. این دانشمندان علاوه بر نقش بسزایی که در جامعه ی آن زمان صفویه داشته اند به زنانشان هم آموزش می دادند و زنها هم تعدادی شاگرد داشتند که آموزش می گرفتند.
در دوران صفویه رفت و آمدها به اقصا نقاط جهان ،شکل می گیرد وآگاهی یافتن از فلسفه ای که در غرب، درحال شکل گرفتن و گفتگو است یکی دیگر از جنبه هایی است که باعث آگاهی زنان شده است.
در متون تاریخی آمده است که زنان بسیار کنجکاو بوده اند تا بدانند که انسانها در دیگر نقاط دنیا چگونه زندگی می کنند وهمین کنجکاویی شاید درخواست هایشان را افزایش داده است.آنان که در جریان مبارزات زنان دیگر در کشورهای مختلف قرار می گرفتند ودون پایگی از وضعیت جنسی خود را مشاهده می کردند از عواملی است که زنان را وادار به اعتراض می کند.
زنان " در اواخر دوره قاجار "طبقۀ نیمه کارگر" یا "لشکر ذخیرۀ نیروی کار" بودند که با نقش عمده ای که در اقتصاد داشتند هم به خانواده های خود، هم به صاحبان سرمایه، و هم به دولت بهره بسیاری رساندند. زنان و (گاه دختران) روستایی و طبقات پایین شهری به انواع کارهای تولیدی مشغول بودند؛ از قالیبافی، پشم ریسی، گلدوزی، حاشیه دوزی، و دیگر هنرهای دستی گرفته تا تولید پارچه، ابریشم، و لباس، و تا تهیه کره، چای، و انواع خشکبار-بیشتر در قالب صنایع روستایی که صنعت رایج ایران در آن زمان بود- و نیز در دامداری، تولید پوست و چرم، تولید رنگ و دارو، و در کشتزارها و مزارع. زنان علاوه بر اینها در حمامهای عمومی و مرده شوی خانه ها و به عنوان دایه و خدمتگزار در خانه های ثروتمندان کار می کردند. تجارت شراب درمناطق ارمنی نشین در دست زنان ارمنی بود. در شهرها بعضی زنان به مشاغل تفریحی چون رقص و برخی نیز به "قدیمی ترین حرفۀ جهان" مشغول بودند؛ کاری که دست کم از نظر قانونی مجاز بود-چون مشمول مالیات می شد. با همه اینها، کار کردن از هر نوعش هیچ موقعیت یا حقوقی اجتماعی برای زنان به همراه نداشت. درآمدشان نیز همیشه کمتر از مردان بود. به عنوان نمونه، درآمد زنان شاغل در صنعت پارچه بافی در ایران قرن نوزدهم یک سوم درآمد مردان در همان حرفه بود".عامل اقتصادی در شکل دادن اعتراضات زنان در جنبش مشروطه مهم بوده است.
پس سه عامل کنجکاوی ،آگاهی و حضور در عرصه های متفاوت از جمله اقتصاد باعث شد تا زنان در پافشاری برای خواستهایشان تاریخی بیش از صد سال بسازند.
چند وقت است که به اشکال مدرن شدن در جامعه فکر می کنم. اشکالی که گاهی پوست اندازی سنت را به همراه دارد، گاهی هم تنها پوسته ی مدرن را بر تن کشیده است. دختران و پسرانی که فقط نقاب مدرنیته را برچهره دارند و از آن هیچ اطلاعی ندارند تا زنان و مردانی که از مدرن ژستهای مد روز آن را، در لباس پوشیدن با داشتن ماشین ها و خانه هایی که در عین به روز بودن با افکار مرتجع در آنها عمرشان را سپری می کنند.
دسته ای دیگر که اصلا به مدرن بودن اعتقاد ندارند وآن را غربی می دانند و باز گشت به گذشته برای آنها نهایت آرزوست. این دسته که در صدر قدرت هستند متاسفانه به خاطر منافعی که از سنت دارند روزبروز به آن نزدیک تر می شوند.
رساندن جامعه به شرایط اجتماعی که دردوران قاجار وجود داشته است، نادیده گرفتن روندی است که جامعه در تلاش برای گذار از آن بوده است. جامعه را به عقب باز گرداندن با توجیه اینکه نمی خواهیم غرب زده باشیم سردرگمی ایجاد کرده است.
به خانه نشاندن زنان،چند همسری مردان(با طرحی مانند لایحه ی حمایت از خانواده) ، فروبردن زنان در لباسهای اجباری، اعدام کودکان وسنگسار از اشکال زشت بنیادگرایی است.
دنیا در حال تحول است. جریانهای واپس گرا در کنار تفکرات نوآور، در دنیای امروز وجود دارند. بحران جوامع و هویتی که سرگردان مانده که چه کند و به کجا برود. بروز شکوفایی با چنین شرایطی شاید بعید به نظر می رسد.
برای عبور از سنت و دست یافتن به شرایط جدید ممکن است راه دیگری هم باشد.تجربه نشان داده است که شرایط دشوار ناب ترین تفکر را خلق کرده است. پس به این بیاندیشیم که چگونه با ساختن و پروردن افکار جدید به جامعه و رشدش کمک کنیم. ایران از دسته مناطقی است که بسیار مستعد است که تفکر جدید متناسب با شرایطش ظهور کند.
ما بیشتر از آن که مبدع باشیم مقلد بوده ایم. این باعث شده است که الگوهای ناقصی که متناسب شرایط ما نبوده است را اجرا کنیم. اما زمان آن رسیده که ذهن تقلید کار خود را به ذهنی مخترع ارتقا دهیم و به دنبال راه حل های جدید برای مشکلاتمان باشیم.
وقتی تاریخ را می خوانیم خیلی زود از عدد ۵۰ سال می گذریم. صد سال رقم است ، ولی رقمی مانند ۳۲ همیشه در ذهن ما می ماند، در تاریخ عدد وجود دارد و اثر. ما اعداد را می خوانیم و اثری که یک واقعه در تاریخ گذاشته است را قضاوت می کنیم. اثری که ۲۸ مرداد سال۱۳۳۲ روی زندگی تک تک ما گذاشت و باعث شد که بعد از۵۷ سال ما چنین سرنوشتی داشته باشیم.قابل تامل است.
این پست برای قضاوت تاریخ نیست .اگر۲۸ مرداد نبود و مصدق می توانست رسالت تاریخی اش را به پایان برساند چه می شد نیست ، بلکه در مورد ما است و رسالت تاریخی تک تک ما.
ما همه از هم تاثیر می گیریم ولی از همه بیشتر از فرهنگ عمومی جامعه.
فرهنگ عمومی جامعه سبک های متفاوت دارد و اینکه ما تحت تاثیر کدام سبک باشیم، زمانی قابل بحث است که ما اهل اندیشیدن باشیم.
این روزها درست عمل کردن بسیار سخت است. چون مبنای درست وغلط بودن آنقدر به هم پیچیده است که عمل را مشکل می سازد.ولی آنچه مسلم است این است که دروازه های گوشمان را باز کنیم، بشنویم ودر مورد دیگران کمتر قضاوت کنیم. بیشتر به خودمان بیندیشیم وآنچه می کنیم.
سبک قدیمی برای برخورد با پدیده های نو تاریخ مصرف گذشته به نظر می رسد. هر روز باید نو شد تا بتوانیم حوادثی که در انتظارمان است را از سر بگذرانیم.
درست فکر کردن امروز کنش آینده را آسان می کند. این را به یاد داشته باشیم و با تفکر حماقت گرایمان، آینده را بیش از این برای خود سخت نکنیم.
از طبیعت آموختم که ...
از طبیعت آموختم که در برابر سیل بنیان کن ،
کوه باشم.
از طبیعت آموختم که در برابر سنگ بزرگ سخت،
رودخانه باشم
قطره قطره در میان سختی آن رسوخ و عبور کنم.
از طبیعت آموختم که بعد از زلزله ویران کننده،
هنگام بهار،
از لابلای ویرانه ها
گل دهم ،
زیباتر برویم و بارورتر شوم.
سرسختی ، نرمش و امید را از طبیعت آموختم.
فراگرفتم که برای بررسی یک موضوع ، پدیده یا رخداد ، باید کمیت آن (موجودیت واقعی اش) را دید و نه استنباط و برداشت و پیشداوریهایی که موجود است و در آن دخالت دارد.
فراگرفتم که پیشداوریهایی که در بررسی پدیده ای دخالت دارد در پی عادتهای شخصی ، تربیتی ، فرهنگی و اجتماعی است ، زیرا رفتار به عادت آسانتر است ، فکر و زحمت کمتری می خواهد ، آموزش و آگاهی نمی خواهد ، مقبول تر و همه پسندتر است.
فراگرفتم که یک رخداد همانقدر که از یک طرف می تواند (بدون در نظر گرفتن موجودیت واقعی آن) ارزیابی و قضاوت شود ، به همان میزان هم می تواند از طرف و یا طرفهای دیگر مورد قضاوت و ارزیابی قرار بگیرد ، که برخلاف رفتار به عادت و بی توجهی به آراء دیگری و ثبت رأی قطعی به نام خود و بعد گشتن به دنبال شواهدی جهت اثبات آن است.
فراگرفتم این آراء تا جایی می تواند حق باشد که شخصیت و مجموعه خود را در نظر گرفت و این حق داشتن با به رسمیت شناختن و در نظر گرفتن آراء دیگران منافاتی ندارد ، که می تواند نظرات آنها در ارزیابی نهایی موضوع لحاظ شود و به اتفاق و نه تضاد آراء و منافع رسید.
بعضی حوادث در تاریخ کشور وجود دارد که به سادگی نمی توان از آن گذشت. پارسال در چنین روزهایی شاید هیچکس باور نمی کرد که اتفاقاتی به این شکل در راه باشد. هرکس هم هشدار می داد، برای همگان غیر قابل باور بود. اما آمد به سرما آنچه باورکردنی نبود.
آیا دمکراسی به سادگی که ما می پنداریم دست یافتنی است؟
اگر برگی برتاریخ بزنیم، خواهیم دید که دوران مشروطیت با باز شدن فضای جامعه ، از درون مردم در شهرهای مختلف انواع مجلات با دیدگاه های روشنفکرانه که بسیار از جامعه ی خود جلوتر است، رشد می کند. زمان این گفتگوها، محدود است. سرکوب ها شکل می گیرد. مجلات روزنامه ها وگفتگوها متوقف می شود. زیرا استبداد رضا خان اجازه ی بروز هیچ صدایی غیر از خود نمی دهد و بعد، مدرنیته ی وارداتی برجامعه تحمیل می شود، ولی چون این فضا از درون برنخواست تنها در سطح می ماند و لایه های عمیق جامعه را با خود نمی تواند درگیر کند. مدرنیته ای که در سنت غرق بود.
در آن دوران وبعد از آن گفتمان آزاد به شکل محدود، درسال 57 شکل گرفت اما چون طبیعت حکومت و جامعه هر دو هنوز دمکراسی را نمی شناخت در دیکتاتوری و نظامی آکنده از خشونت و کشتار دوباره غرق شد.
در طول مدت سی سال مردم نشان دادند که تغییر کرده اند، اما جبر حاکم برای ماندگاری نیاز دارد تا شیوه هایی را اتخاذ کند که دقیقا استبداد را در پی دارد.اما آیا فقط حکومت است که مستبد است و یا این تفکر از جامعه نیز برمی خیزد.
استبداد فضایی آلوده ای است که انسانهای جامعه وقتی به آن آغشته باشند، حکومت هایشان نیز مستبد خواهدبود.وقتی حکومت مستبد باشد انسانها در آن جامعه مشق دمکراسی نخواهند دید، در واقع نگرش یک بعدی و مسلط از دوطرف باز تولید می شود، از طرف جامعه و حکومت از طرف دیگر. رابطه ای که به نظر ابطالی ندارد و مرتب این چرخه ادامه یافته تا به امروز.
اگر عوامل خارجی را (که حتما اهمیت داشته است) تعیین کننده ندانیم، عوامل داخلی را بیشتر مورد بررسی قرار دهیم، وارد این گفتگو خواهیم شد که چه اشکالی وجود داشته که تاریخ کشورمان، به این گونه، با نظام استبدادی روبروبوده است.
تاریخ گذشته ی ایران، در ذهن مردم این سرزمین یادگارهایی گذاشته، که شاید ذهن تاریخی مردم هر بار سرنوشت خود را رقم می زند.
وجود یورش قبایل وحشی که تمدن آنها بسیار از تمدن این کشور فاصله داشته است ، شاید نوعی ترس درون مردم بجای گذاشته که آن را هر نسل به نسل های بعدی منتقل کرده است. ترس از دست دادن، شاید مردم این کشور را برای نگه داشتن ثبات ترغیب می کرده است. ثباتی که شاید حتی به دست حکمرانان مستبد به دست می آمده است.
با آنکه یورش قبایل بدوی وماندگاری آنان در کشوری متمدن، باعث تغییر ودگرگونی آن قبایل در طول زمان بوده است (با توجه به فرهنگ غنی ایرانیان)اما آنچه که این حملات برای ایرانی در پی داشته نوعی ترس ومحافظه کاری است که در حافظه ی تاریخی این کشور به صورت ماندگارباقی مانده است.
اگر به همین نکته توجه کنیم چون سابقه ی استبداد در جامعه ی ایرانی بسیار ریشه دار است، پس برای رسیدن به فضایی غیر از آن نیاز داریم که بیش از این تغییر کنیم، مگر نه باز آنچه بر سرما خواهدآمد که مکررا آمده است.
یکی از شیوه هایی که می توان با آ ن مشق دمکراسی کرد، گفتگو است. با دقت برروی عملکرد خود و دیگران می توانیم مرتب در موضوع های مختلف چالش ایجاد کنیم.از نقد کردن ونقد شدن نترسیم .
اگر این گفتگوها در سطح جامعه گسترده شود،جامعه را با الگویی بدون خشونت ولی موثر روبرو خواهد کرد، ولی چون این گفتمانها در ذاتشان نگرش به خود و جامعه را فراهم می آورد از طرف حکومت سد و مانع برای آن ایجاد خواهد کرد.همانگونه که تاکنون انجام داده است.
نتیجه از این گفتار به عقب راندن مانع یکی از مسائلی است که در حال حاضر اهمیت دارد، ولی
باید توجه داشته باشیم، رسیدن به این منظور راهی است برای به پیش رفتن، نه خود هدف.
زنان در طول تاریخ از هوش و استعداد گاه خارق العاده برخوردار بوده اند.اما این توانایی ها به دلیل ساختار استبدادی و مردانه یا مدفون شده است و یا نتواسته به ظهور برسد. این اتفاق بارها و بارها در طول تاریخ تکرار شده است. زمانی در این سرزمین زنان به دلیل بی سوادی و محیط بغایت بسته اندرون خانه ها تبدیل به موجوداتی ترحم انگیز و یا اعجاب آور شدند.خردمندی در زنانی وجود داشته است که با اندک محیطی برای رشد توانایی ،همراه با دانایی توانسته اند ساختار موجود را به چالش کشند. اینگونه تغییرات که با تفکر همراه است، فصلی را در تاریخ ایران تغییر داده است. امروز ما به دلیل چنین زنانی است، در خیابانها ،دانشگاه ها، ادارات و... در حال کار و فعالیت هستیم. افراد زیادی از دستاوردهایی که آنها ایجاد کرده اند، بهره مند شده اند و جامعه نیز با وجود چنین انسانهایی متحول شده است. زنانی همچون بی بی خانم استر آبادی و یا صدیقه دولت آبادی از جمله زنانی هستند که هوشیاریشان در زمانی که جهل کاملا بر جامعه حاکم بود، با اشاعه اندیشه هایشان فضایی را برای زنان باز کرده اند.
در عصر حاضر نیز انسانهایی هستند که برای رهایی زنان تمامی رنج ها را بر جان می خرند و فعالانه برای بهتر شدن مسائل زنان حرکت می کنند.
غیر از زنان مثبت اندیش زنانی نیز هستند که توانایی آنها تحت نفوذ ساختارهای موجود قرار می گیرد و به صورت حیله ،مکر ،حسادت بروز می کند. این توانایی چون با دانایی همراه نیست،ممکن است در شرایط فرد به طور موقت تغییر ایجاد کند ولی فضا را آلوده کرده و اثرش برای شخص و محیط اطراف با تخریب همراه است. این زنان در همان ساختار مستبد مردانه راهی برای گرفتن قدرت ،تغییر شرایط فقط فردی تلاش می کنند. هر چند در مورد این زنان قضاوت کردن بسیار کار مشکلی است ولی آنان به دلیل اینکه بینشی در پس افکارشان نیست، تاثیری مثبت به جا نمی گذارند.
بخش دیگری که، بر دوش زنان پیشرو سوار شده اند و قدرتی را در ساختار مردانه نصیب خود کرده اند به دلیل دیدگاه های سنتی و عقب افتاده تلاش دارند که باز زنان را به ساختارهای گذشته که از آن عبور کرده اند ببرند. در هیئت وکیل مجلس و مدیرانی که نقشی در ساختار حکومت دارند، همصدا با قدرت ویران کننده دیدگاه های مدرن، تلاش برای باز گرداندن زنان به خانه ها دارند. تخریب آنها سرعت تغییر را خواهد گرفت. ولی مانع نخواهد شد چون جوامع معمولا روندی رو به جلو دارند، اگر چه به کندی ولی تغییر به روند طبیعی خود ادامه خواهد داد.
زنانی هم وجود دارند که متاثر از شرایط محیط به زندگی خود ادامه می دهند، آنها تاثیری بر روند جامعه ندارند بلکه ساختار جامعه است که به شدت آنها را متاثر می کند.این زنان که تعداد آنها کم نیست و اکثریت جامعه را به خود اختصاص داده اند، به این دلیل که حقوقشان به شدت در این سالها زیر سوال رفته است،در عده ای از آنها تغییراتی را شاهد هستیم. هر چندبعضی از این تغییرات نشان دهنده ی جامعه ی بیمار است (مانند بالا رفتن در صد طلاق) ولی این حقیقت را باز گو می کند که آنها هم به وجه های مختلف زندگی خود پی می بردند و در خواست هایشان روز به روز از زندگی افزایش می یابد.
گاهی بعضی باورها آنقدر برایمان عادی و بدون تردید به نظر می آید که حتی به آنها فکر نمی کنیم و طبق روال گذشته آن را ادامه می دهیم.
باور اینکه انجام کارهای منزل فقط به عهده ی زنان است و اگر مردی خانه داری کند اصلا در مخیله ی ما نمی گنجد و شاید با پرسیدن دوباره بخواهیم آنچه را که باور نداریم بشنویم. با این توهم که چون فرزندآوری فقط به زنان اختصاص دارد پس خانه داری و بچه داری جزو لاینفک وظایف زنانه است.
زنان به عنوان نمادی از مادری هستند،باور مادرانه برای زن می تواند تبعیض وخشونت را به همراه داشته باشد. در جامعه ای که تنها به بعد مادری توجه می شود و ابعاد دیگر انسانی مورد توجه نیست،درچنین فضایی اگر زن بخواهد حرکتهای دیگر را انجام دهد،مادری می توان سد محکمی باشد که عبور از آن به سختی امکان پذیر است. حتی اگر زن نخواهد مادر باشد انسانی معیوب است که وجه مشخص زنانگی را دارا نیست.
در خارج از خانه، در بخش دولتی پست های مدیریت ،حتما به مردان اختصاص دارد و اگر زنی به پست مدیریت برسد برای نگه داشتن آن با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می کند تا اول آن را بدست بیاورد و بعد آن را نگاه دارد.
در بخش خصوصی نیز به این دلیل که قسمت عظیمی از پول و سرمایه در دست مردان است، بنابراین خودشان مدیریت کارها را در دست دارند. در این عرصه نیازی به زنان ندارند به جز امور حاشیه ای مانند منشیگری. اگر از تخصص زنان هم استفاده می شود فقط به دلیل بهره برداری از کار زنان با دستمزد پایین است.
باورهایی که به تکریم مردان وتضعیف زنان در مفهوم عام و یا خاص آن منجر می شود، زمانی آغاز می شود که کودک در شکم مادر زندگی را شروع می کند و ریشه ی آن در اندیشه ی ما آنقدر عمیق است، که سابقه ی آن به تاریخ گذشته دور باز می گردد. عواملی که برای زنان و مردان این توهم را ایجاد کرده است، که زنان از نظر تولید اندیشه پست تر از از مردان هستند و در عرصه ی کار و فعالیت ضعیف تر .به واسطه ی این شکل از فکر بخش عمده ای سرمایه های مادی به سمت مردان رفت و کار مضاعف با بهره ی کمتر نسیب زنان شد.
گذشت زمان در بعضی عرصه ها نه تنها کمکی به زنان نکرده است بلکه ،تکنولوژی هم به کمک باورهای نادرست آمده است . قبل از آنکه کودک حیات خود را خارج از شکم مادر شروع کند برای او تصمیم گرفته می شود که به دنیا بیاید و یا نه. منظورم همان داستان پسر خواهی است که این بار داستان زنده به گور کردن دختران نیست بلکه از بین بردن آنها قبل از به دنیا آمدنشان است.
شکل دیگر تکنولوژی در عرصه ی تبلیغات گسترده ای است که از طریق رسانه ها انجام می گیرد که نمونه ی بارز آن رادیو تلویزیون و به تازگی ماهواره و اینترنت برای پخش مسموم برتری جویی های جنسی است. افکار سنتی در غالب روشهای مدرن باز تولید می شود. دیدن زنی که در خانه مشغول پذیرایی از همسرش است در حالی که آقا در حال روزنامه خواندن است. همینطور فیلم و سریالهای ایرانی که اصرار زیادی برای القای مفاهیم سنتی و درج این افکار دارند که زن خوب زنی است که از معیارهای قدیمی پیروی می کند و آن اطاعت بی قید شرط و قرار گرفتن در چترحمایت مردان است. زن خوب زنی است که فزون خواهی در او نیست چرا که اگر باشد حتما به بزه و بزهکاری مشهور است.
زن خوب به باور این عالی جنابان زنی است که خانه داری و بچه داری را در درجه ی اول بداند و بقیه ی ابعاد زندگی در درجه ی دوم .
تاکید بر باورهای نادرست، علاوه بر محفوظات فردی تاثیر شگرفی در ماندگاری تبعیض جنسی در جامعه دارد. زنان در این عرصه همچنان با نگاهی فرودست مواجه خواهند بود.