از من چقدر شبیه به تو

 چیز عجیبی از زن             در خیابان راه می رود 

  

 این تصویر از ماست           وقتی تو به دنیا می آیی 

 ودر حوزه ی اختیارات ما نبود        که بازت پس بگیریم         از سنگساری نابجا 

  

 موهایمان را با سیاهی شالی یکی می کنیم   

 یعنی هم هست        هم نیست 

 هر دو روی یک سکه     پا در هوایی انکار شده 

 بازیچه های کوچک دودلی  

 تشویق هر باره ی زنی دیگر 

 که دعوتمان می کند به آش دور همی 

  

 در خیابان     چیزی عجیب از شکل زن 

 می دوید        نفس می کشید 

 وصحنه های مجازی را      مثل شلیک نهایی تجربه می کرد 

 

  

 وقتی که به دنیا می آیی 

 برای من سهمی بگذار 

 ودم های اسبی ات را تکان بده 

 می خواهم کمی هوا بخورم 

 

 از کبوتر ارشدی

از طبیعت آموختم

از طبیعت آموختم که ...

 

 

از طبیعت آموختم که در برابر سیل بنیان کن ،  

 

 

کوه باشم.

 

 

از طبیعت آموختم که در برابر سنگ بزرگ سخت،  

 

 

 رودخانه باشم  

 

  

 قطره  قطره  در میان سختی آن رسوخ و عبور کنم.

 

 

از طبیعت آموختم که بعد از زلزله ویران کننده،  

 

 

هنگام بهار، 

 

 

 از لابلای  ویرانه ها 

 

 

 گل دهم ،  

 

 

زیباتر برویم و بارورتر شوم.

 

 

سرسختی ، نرمش و امید را از طبیعت آموختم.

داستانی مانند زندگی


مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگین بودند

 

قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند

 

لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند

 

لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها

 

قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند

 

عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند

 

مارها باز گشتند و همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند

 

حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که برای خورده شدن  به دنیا می آیند

 

تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است

 

اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان! 

 

از منوچهر احترامی