8 مارس، روز زن گرامی

زن که باشی درباره‌ات قضاوت می‌کنند؛

در باره‌ی لبخندی که بی‌ریا نثار هر احمقی کردی

درباره‌ی زیبایی‌ات......که دست خودت نبوده و نیست

درباره‌ی تارهای مویت که بی‌خیال از نگاه شک‌آلوده‌ی احمق‌ها از روسری بیرون ریخته‌اند

درباره‌ی روحت، جسمت، درباره‌ی تو و زن بودنت، عشقت، همسرت قضاوت می‌کنند

تو نترس

و

زن بمان


احمق‌ها همیشه زیادند

نترس از تهمت دیوانه‌های شهر

که اگر بترسی

رفته رفته زنِ مردنما می‌شوی

کم کم تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت.

اینکه عشق تکیه کردن نیست

و رفاقت، اطمینان خاطر

و یاد میگیری که بوسه ها قرارداد نیستند ...

و هدیه ها، عهد و پیمان معنی نمیدهند.

و شکستهایت را خواهی پذیرفت

سرت را بالا خواهی گرفت

با چشمهای باز

با ظرافتی زنانه

و نه اندوهی کودکانه

و یاد میگیری که همه ی راههایت را هم امروز بسازی

که خاک فردا برای خیال ها مطمئن نیست

و آینده امکانی برای سقوط به میانه ی نزاع در خود دارد

کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری.

بعد باغ خود را میکاری

و روحت را زینت میدهی

به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

و یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی…

که محکم هستی… که خیلی می ارزی.

و می آموزی و می آموزی

با هر خداحافظی

یاد میگیری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد