فراگرفتم که برای بررسی یک موضوع ، پدیده یا رخداد ، باید کمیت آن (موجودیت واقعی اش) را دید و نه استنباط و برداشت و پیشداوریهایی که موجود است و در آن دخالت دارد.

فراگرفتم که پیشداوریهایی که در بررسی پدیده ای دخالت دارد در پی عادتهای شخصی ، تربیتی ، فرهنگی و اجتماعی است ، زیرا رفتار به عادت آسانتر است ، فکر و زحمت کمتری می خواهد ، آموزش و آگاهی نمی خواهد ، مقبول تر و همه پسندتر است.

فراگرفتم که یک رخداد همانقدر که از یک طرف می تواند (بدون در نظر گرفتن موجودیت واقعی آن) ارزیابی و قضاوت شود ، به همان میزان هم می تواند از طرف و یا طرفهای دیگر مورد قضاوت و ارزیابی قرار بگیرد ، که برخلاف رفتار به عادت و بی توجهی به آراء دیگری و ثبت رأی قطعی به نام خود و بعد گشتن به دنبال شواهدی جهت اثبات آن است.

فراگرفتم این آراء تا جایی می تواند حق باشد که شخصیت و مجموعه خود را در نظر گرفت و این حق داشتن با به رسمیت شناختن و در نظر گرفتن آراء دیگران منافاتی ندارد ، که می تواند نظرات آنها در ارزیابی نهایی موضوع لحاظ شود و به اتفاق و نه تضاد آراء و منافع رسید.  

اتاق اجباری

پنجره ماند و باغ اجباری  

 

کوچه و اتفاق اجباری 

 

تو مترسک شدی و خندیدی 

 

من همبشه کلاغ اجباری 

 

سگ شدم از عبور هار تو 

 

تف براین واق واق اجباری 

 

می دود کوچه تا بگیرد باز 

 

از مسافر سراغ اجباری 

 

دور فانوس ها گذشت ای کاش 

 

بشکند این چراغ اجباری  

 

زندگی بی تو  هم چنان بد نیست 

 

شوق باران - اتاق اجباری 

 

احترام مطیعی جویباری

                             

توجه

توجه توجه توجه متاسفانه مطالب وبلاگ از نظر زمانی بهم ریخته است.

بهاری که سرفصل جدیدی شد.

بعضی حوادث در تاریخ کشور وجود دارد که به سادگی نمی توان از آن گذشت. پارسال در چنین روزهایی شاید هیچکس باور نمی کرد که اتفاقاتی به این شکل در راه باشد. هرکس هم هشدار می داد، برای همگان غیر قابل باور بود. اما آمد به سرما آنچه باورکردنی نبود.

 

آیا دمکراسی به سادگی که ما می پنداریم دست یافتنی است؟

 

اگر برگی برتاریخ بزنیم، خواهیم دید که دوران مشروطیت با باز شدن فضای جامعه ، از درون مردم در شهرهای مختلف انواع  مجلات با دیدگاه های روشنفکرانه که بسیار از جامعه ی خود جلوتر است، رشد می کند. زمان این گفتگوها، محدود است. سرکوب ها شکل می گیرد. مجلات روزنامه ها وگفتگوها متوقف می شود. زیرا استبداد رضا خان اجازه ی بروز هیچ صدایی غیر از خود نمی دهد و بعد، مدرنیته ی وارداتی  برجامعه تحمیل می شود، ولی چون این فضا از درون برنخواست تنها در سطح می ماند و لایه های عمیق جامعه را با خود نمی تواند درگیر کند. مدرنیته ای که  در سنت غرق بود. 

 

 در آن دوران وبعد از آن گفتمان آزاد به شکل محدود، درسال 57 شکل گرفت اما چون طبیعت حکومت و جامعه هر دو هنوز دمکراسی را نمی شناخت در دیکتاتوری و نظامی آکنده از خشونت و کشتار دوباره  غرق شد. 

 

در طول مدت سی سال مردم نشان دادند که تغییر کرده اند، اما جبر حاکم برای ماندگاری نیاز دارد تا شیوه هایی را اتخاذ کند که دقیقا استبداد را در پی دارد.اما آیا فقط حکومت است که مستبد است و یا این تفکر از جامعه نیز برمی خیزد.

 

استبداد فضایی آلوده ای است که انسانهای جامعه وقتی به آن آغشته باشند، حکومت هایشان نیز مستبد خواهدبود.وقتی حکومت مستبد باشد انسانها در آن جامعه مشق دمکراسی نخواهند دید، در واقع نگرش یک بعدی و مسلط از دوطرف باز تولید می شود، از طرف جامعه و حکومت از طرف دیگر.  رابطه ای که به نظر ابطالی ندارد و مرتب این چرخه ادامه یافته تا به امروز.

 

اگر عوامل خارجی را (که حتما اهمیت داشته است) تعیین کننده ندانیم، عوامل داخلی را بیشتر مورد بررسی قرار دهیم، وارد این گفتگو خواهیم شد که چه اشکالی وجود داشته که تاریخ کشورمان، به این گونه، با نظام استبدادی روبروبوده است.

 

تاریخ گذشته ی ایران، در ذهن مردم این سرزمین یادگارهایی گذاشته، که شاید ذهن تاریخی مردم هر بار سرنوشت خود را رقم می زند.

  

وجود یورش قبایل وحشی که تمدن آنها بسیار از تمدن این کشور فاصله داشته است ، شاید نوعی ترس درون مردم بجای گذاشته که آن را هر نسل به نسل های بعدی منتقل کرده است. ترس از دست دادن، شاید مردم این کشور را برای نگه داشتن ثبات ترغیب می کرده است. ثباتی که شاید حتی به دست حکمرانان مستبد به دست می آمده است.

 

با آنکه یورش قبایل بدوی وماندگاری آنان در کشوری متمدن، باعث تغییر ودگرگونی آن قبایل در طول زمان بوده است (با توجه به فرهنگ غنی ایرانیان)اما آنچه که این حملات برای ایرانی در پی داشته نوعی ترس ومحافظه کاری است که در حافظه ی تاریخی  این کشور به صورت ماندگارباقی مانده است.

 

اگر به همین نکته توجه کنیم چون سابقه ی استبداد در جامعه ی ایرانی بسیار ریشه دار است، پس برای رسیدن به فضایی غیر از آن نیاز داریم که بیش از این تغییر کنیم، مگر نه باز آنچه بر سرما خواهدآمد که مکررا آمده است.

 

یکی از شیوه هایی که می توان با آ ن مشق دمکراسی کرد، گفتگو است. با دقت برروی عملکرد خود و دیگران می توانیم مرتب در موضوع های مختلف چالش ایجاد کنیم.از نقد کردن ونقد شدن نترسیم .  

 

اگر این گفتگوها در سطح  جامعه گسترده شود،جامعه را با الگویی بدون خشونت ولی موثر روبرو خواهد کرد، ولی چون این  گفتمانها در ذاتشان نگرش به خود و جامعه را فراهم می آورد از طرف حکومت سد و مانع برای آن ایجاد خواهد کرد.همانگونه که تاکنون انجام داده است.  

 

نتیجه از این گفتار به عقب راندن مانع یکی از مسائلی است که در حال حاضر اهمیت دارد، ولی  

باید توجه داشته باشیم، رسیدن به این منظور راهی است برای به پیش رفتن، نه خود هدف.

خونی که ناپاک نیست

در16 سالگی بالغ شدم البته بلوغ جسمی! بلوغ فکریم هفت سال بعد اتفاق افتاد. زمانی که زندگی مجردی را در شهری، دور از خانواده، تجربه می کردم .

پایان دوران کودکی و شروع تحول جدید به راحتی اتفاق افتاد. با اینکه  مادر یا خواهرم در مورد مسائل بلوغ هیچ وقت صحبت نکرده بودند، ولی چون در مدرسه  تقریبا تمام دوستانم  این دوره را طی کرده بودند، به صورتی، من هم دلم می خواست به این مرحله برسم.تقریبا آخرین نفری بودم بین همکلاسی هایم که بالغ شدن را تجربه کردم.وقتی از وضعیت خودم می گفتم تعجب دوستانم از دیرهنگام بودن آن مرا می ترساند. وحشت از مشکلی که می توانست زنانگی مرا تحت شعاع قرار دهد، آزارم می داد.

بالاخره در یک روز بهاری وقتی از دبیرستان برگشتم، خیالم راحت شد،که سالم هستم ومشکلی ندارم.البته تمام این افکار در کله ی کوچکم وول می خورد بدون اینکه با کسی درمیان بگذارم.

با اینکه روزهای نوجوانی وجوانی را به دلیل عدم درک درست از جامعه و خانواده ، ایستادن مقابل سنتهایی که دست وپایم را می بستند، استقلالی که به زور می خواستم صاحب آن شوم و تمام مسائلی که یک نوجوان با آن دست به گریبان است، به سختی پشت سر گذاشتم ولی نیرویی درونم بود که باعث می شد خیلی قوی باشم.

اما حالا در میانسالی مثل این است که تمام انرژیم را در طول آن سالها صرف کرده ام .با روزهای جوانی شرایطم بسیار متفاوت است.نیروی جسمی که در جوانی به من قدرت فراوانی داده بود ومرا مغرورم می کرد دیگر وجود ندارد.

اگرچه سالهای قبل، اتفاقی که ماهی یکبار برایم می افتاد، به راحتی می گذشت  ولی حالا به سختی از آن عبور می کنم .بعضی مواقع،چنان دردناک است که چند روزارتباطم، با دنیای خارج به حداقل می رسد. دکترها می گویند بخاطر فشارهای مستمر عصبی و روحی است.بخشی از آن هم فعل وانفعلات هورمونی است.

عادات ماهیانه با دردهای عجیبی به سراغم می آید، درونم را با بی رحمی چنگ می زند. حس می کنم تمام عصبهایم کشیده می شود، درد تمام بدنم را پر می کند. بعضی وقتها هم در مفاصلم، درد وحشتناکی دارم و از درون مرا متلاشی می کند. بی حالی عجیبی که حتی حرف زدن را برایم مشکل می کند، دلم می خواهد استراحت کنم. اتاقم جای امنی است که به آن پناه می برم. مهمانی حوصله ام را سرمی برد ومعاشرت آزارم می دهد. بهترین شکل آن است که تنها باشم وبه موسیقی گوش کنم.قرصهای مسکن وآرام بخش هم اثر محسوسی ندارد.روزهای بدی است ولی معمولا اگر با بحران مواجه نشوم سریع طی می شود. بنابراین نگرانم نمی کند.

پسرم وقتی کوچکتر بود خیلی تعجب می کرد که چرا مامان مهربانش یک دفعه تبدیل به یک غول بی شاخ ودم می شود ومرتب دعوا می کند. بزرگترکه شد برایش توضیح دادم به او گفتم: عزیزم، مامان در ماه چند روز مریض می شود وتو نباید نگران بشی، فقط یک مقدار باید به مامان کمک کنی تا خوب بشه.در حالی که توی چشمهایم نگاه می کرد گفت: باید چکار کنم. گفتم: زیاد دور وبر من نپلک بیشتر سعی کن درخواستهات را به بابا بگی. او هم قبول کرد. زمانی که حس کردم آنقدر بزرگ شده که می فهمد، دقیقا برایش توضیح دادم ، برای زنها چه اتفاقی می افتد.

حالا اوخیلی خوب من را می فهمد ودقیقا می داند که این اتفاق چه زمانی قرار است برای من بیفتد.

اما همسرم با این پدیده هنوز کنار نیامده است وبرایش قابل درک نیست. همیشه بدترین مشاجره های ما در این دوره اتفاق می افتد. معمولا دراینجور مواقع آنقدرعصبانی هستم که تصمیم می گیرم ازاو جدا شوم ولی وقتی روزهای دردناک تمام می شود به خودم می گویم نه ارزش این همه تند روی را ندارد. بهتراست، آرام تر با قضیه برخورد کنم.

گذشته، در بعضی مناطق دنیا، زنها را دراین دوره حبس می کردند، چون فکر می کردند  ارواح خبیث در تن آنها برای چند روز لانه می کند. خونی که از بدن زن خارج می شد را ناپاک می دانستند.در بعضی از نقاط، زنها در تمام دوران ماهیانه وزایمان به منطقه ای دور از جمعیت منتقل می شدند تا بدون انکه مشکلی بوجود بیاورند این دوران راسپری کنند.البته هنوز این گونه مراسم درحاشیه ی شمالی افغانستان که داری مرز مشترک با جنوب تاجیکستان است ، دربعضی قبایل وجود دارد.

این نشان می دهد در طول تاریخ، انسان مرد نمی توانسته احساسات زن را دراین دوره درک کند.

سنم که کمتر بود این را از بدبختیم می دانستم که چرا زندگی برای زنها اینقدر، تلخ است.ولی الان به بهای ازدست دادن جوانیم، به این درک رسیده ام که با وجود زایمانهای دردناک ودردهای عجیب وغریب ماهیانه، ارزش این را دارد که زن باشم. زنانگی برایم افتخار بزرگی است که هر گونه درد ورنج آن رامی پذیرم وغیرازاین نمی خواهم.

زن ایرانی در سفرنامه کولیور رایس

راه ورسم زنان ایرانی 

راه ورسم زنان ایرانی نام سفرنامه ی خانم کلارا کولیور رایس است.این کتاب وقایع بین نود تا صد سال قبل در ایران رابیان می کند. 

به نظر می رسد بعد از انقلاب مشروطه و در زمان قاجار مطلب نگاشته شده است. کتاب به شیوه ی زندگی ایرانیان به خصوص زنان می پردازد . متاسفانه در ایران آن زمان زنان به دلیل شرایط زندگی وبی سوادی و نگاه مردسالارانه ، حذف زنان را در ادبیات وهر گونه مطالب نوشتاری شاهد هستیم. مطلب زیادی در مورد چگونگی زندگی آنها در دست نیست. به همین دلیل این کتاب در بیان نحوه ی زندگی زنان در شهرها، روستاها ، قبایل وعشایر مدرک مهمی است. 

خانم رایس در اصفهان در یک بیمارستان کار و همراه همسر و دو فرزندش برای مدتی در ایران به زندگی مشغول بوده است. مسافرت های زیادی انجام داده وخاطراتش منبع خوبی است برای فهمیدن آنکه چه شرایطی برای زندگی زنان وجود داشته است. 

هر چند کتاب از بیرون به شرایط زندگی زن ایرانی نگریسته ، احساس و آلام زن ایرانی با نگاه یک زن انگلیسی نوشته شده است اما وضعیت به نسبت دقیقی از شرایط زنان در آن دوران را به ما می نمایاند. 

بعضی اوقات در نوشته های کتاب نوع قضاوت روح انسان را می آزارد و به نظر کارشناسانه نمی آید. شاید اگر خانم رایس با توجه به دانش امروز مطالب را می نوشت فقط به درج وقایع می پرداخت و تحلیل شرایط آن زمان را به کسی واگذار می کرد که از نظر دانش تواناتر باشد. زیرا سرزنش ملت ایران آنقدر پیچیده است که ازعهده ی خانم رایس در آن زمان خارج بوده است. 

در کتاب از طرف دیگر بی کفایتی دولتها وسردمدارن آشکار می گردد که چگونه قدرت در دست نادانان باعث شده است ایران عزیز با وجود منابع عظیم دچار بی توجهی باشد. مردم عزیز این مرز و بوم در سختی و دشواری زندگی نمایند. 

 

کودکان(دختران) ایرانی بر پایه آداب ورسوم چه در شهر وچه در روستاها از هشت سالگی برای ازدواج آماده می شدند. تا در سن ده تا سیزه سالگی به خانه ی شوهر بروند.معمولا این ازدواج ها با مردانی مسن انجام می گرفته چون مردان با سن بالا را بهتر برای زندگی می یافتند. این زنان که اسیر زندگی اجباری می شدند در صورتی که فرزند پسر به دنیا می آوردند می توانستند تا حدودی راحت زندگی کنند ولی اگر بخت با آنها یار نبود و فرزند آنها دختر می شد و یا نمی توانستند باردار شوند باید شرایط وحشتناکی را تجربه می کردند که شاید حیوانات از این زنان با ارزش تر بودند. 

زن نه به عنوان انسان بلکه به عنوان یک وسیله و یا حتی یک برده است.هنگام انتخاب دختر کاملا معاینه می شود که مشکل خاص جسمی نداشته باشد. مانند یک برده کاملا در اختیار شوهر است که هر نوع خشونت از هر جنس به این زنان روا شود. 

تعداد زیاد فرزند وعدم بهداشت فردی این زنان را فرتوت و معمولا در جوانی از بین می رفتند. ازدواج در کودکی زنان را دچار بیماری ومرگ بسیار زودرس می کرده است. 

زندگی با هووها زنان را به بیماری های روحی و افسردگی دچار می کرده است. بی سوادی و شرایط بد زندگی باعث می شده است که زنان را بچه ، نادان،  عصبی مزاج و کج خلق بدانند. 

حجاب زنان شهری سخت تر از حجاب زنان روستایی است. زنان شهری با چادر چاقچور و روبنده ای که کامل صورت آنها رامی پوشاند در صورت اجازه همسر اجازه ورود به محلهای عمومی را داشتند. 

زنان روستایی با حجابی که فقط چشم آنها پیداست در عرصه ی کار و فعالیت بیشتر از زن شهری وجود دارند. 

زنان عشایر قدرت بیشتر و شرایط بهتری را نسبت به زنان شهری دارا هستند. هر جا که زنان مشارکت اقتصادی با مردان دارند از نظر موقعیت شرایط بهتری را دارند. 

در روستا ها که زنان به کشاورزی و قالی بافی وفعالیت اقتصادی مشغول هستند کمتر از زنان شهری که فقط به خانه داری می پردازند مورد زورگویی واقع می شوند. 

زنان شهری که از نظر شرایط اقتصادی دروضعیت بهتری هستند کمتر از زنان طبقات پایین مورد ستم هستند.چون دارایی که از طریق ارث به آنها می رسیده است متعلق به خودشان بوده وامکان مدیریت براموال شان را داشته اند. 

از نظر وقت زنان شهری وقت بیشتری برای به بطالت گذراندن و دچار اوهام وخرافات شدن را داشته اند. زیرا خانه داری و بچه داری حداقل وقت را برای آنها داشته است.هر چند در روستاها نیز به شدت اعتقاد به خرافات زیاد است ولی زنان شهری به دلیل وقت بیشتر دچار مشکلات بیشتری بودند. 

کودکان هیچ ارزش خاصی ندارند و از هیچ نوع آموزشی برخوردار نیستند . تنها 3% از زنان سواد در حد خواندن ونوشتن داشته اند واغلب آموزش فقط در حد فراگیری قرآن بوده است. 

وجود چند زن به عنوان هوو کاملا متداول بوده است و معمولا یک زن به عنوان سوگلی امور خانه را دست داشته است. به محض اینکه زن  بارداری یا فرزند پسر نداشته است زن دیگری به خانه آورده می شده است. 

ساخت لباس وکفش به گونه ای بوده که زنان در خارج از خانه با مشکل زیادی روبروشوند. کفشهای زنانه در انتهای آن نعل آهنی نصب می شده است که سروصدای زیادی ایجاد و خروج زن را اعلام می کرده است. 

حجاب زن درجه ی شخصیت او را مشخصُ و ارزش بوده است. اگر زنی با روی باز جلوی مردان حاضر می شده هیچگونه شأن اجتماعی نداشته و زنی هرزه به حساب می آمده است. 

معماری خانه ها به گونه ای بوده است که محل زندگی زنان از مردان تفکیک و کاملا از دید غریبه ها پنهان بوده است.کلآ زندگی مردان  آشکار و پیداست ولی زندگی زنان مخفیانه و پنهان است. این امر در حوزه های عمومی نیز به صورت وجود  مرد و حذف زن مشهود بوده است. 

خردمندی یا نا آگاهی

 

زنان در طول تاریخ از هوش و استعداد گاه خارق العاده برخوردار بوده اند.اما این توانایی ها به دلیل ساختار استبدادی و مردانه یا مدفون شده است و  یا نتواسته به  ظهور برسد. این اتفاق بارها و بارها در طول تاریخ تکرار شده است. زمانی در این سرزمین زنان به دلیل بی سوادی و محیط بغایت بسته اندرون خانه ها تبدیل به موجوداتی ترحم انگیز و یا اعجاب آور شدند.خردمندی در زنانی وجود داشته است که با اندک محیطی برای رشد توانایی ،همراه با دانایی توانسته اند ساختار موجود را به چالش کشند. اینگونه تغییرات که با تفکر همراه است، فصلی را در تاریخ ایران تغییر داده است. امروز ما به دلیل  چنین زنانی است، در خیابانها ،دانشگاه ها، ادارات و... در حال کار و فعالیت هستیم. افراد زیادی از دستاوردهایی که آنها ایجاد کرده اند، بهره مند شده اند و جامعه نیز با وجود چنین انسانهایی متحول شده است. زنانی همچون بی بی خانم استر آبادی و یا صدیقه دولت آبادی از جمله زنانی هستند که هوشیاریشان در زمانی که جهل کاملا بر جامعه حاکم بود، با اشاعه اندیشه هایشان فضایی را برای زنان باز کرده اند.

 

در عصر حاضر نیز انسانهایی هستند که برای رهایی زنان تمامی رنج ها را بر جان می خرند و فعالانه برای بهتر شدن مسائل زنان حرکت می کنند.

 

غیر از زنان مثبت اندیش زنانی نیز هستند که توانایی آنها تحت نفوذ ساختارهای موجود قرار می گیرد و به صورت حیله ،مکر ،حسادت بروز می کند. این توانایی چون با دانایی همراه نیست،ممکن است در شرایط فرد به طور موقت تغییر ایجاد کند ولی فضا را آلوده کرده و اثرش برای شخص و محیط اطراف با تخریب همراه است. این زنان در همان ساختار مستبد مردانه راهی برای گرفتن قدرت ،تغییر شرایط فقط فردی تلاش می کنند. هر چند در مورد این زنان قضاوت کردن بسیار کار مشکلی است ولی آنان به دلیل اینکه  بینشی در پس افکارشان نیست، تاثیری مثبت به جا نمی گذارند.

 

بخش دیگری که، بر دوش زنان پیشرو سوار شده اند و قدرتی را در ساختار مردانه نصیب خود کرده اند به دلیل دیدگاه های سنتی و عقب افتاده تلاش دارند که باز زنان را به ساختارهای گذشته که از آن عبور کرده اند ببرند. در هیئت وکیل مجلس و مدیرانی که نقشی در ساختار حکومت دارند، همصدا با قدرت ویران کننده دیدگاه های مدرن، تلاش برای باز گرداندن زنان به خانه ها دارند. تخریب آنها سرعت تغییر را خواهد گرفت. ولی مانع نخواهد شد چون  جوامع معمولا روندی رو به جلو دارند، اگر چه به کندی ولی تغییر به روند طبیعی خود ادامه خواهد داد.

 

زنانی هم وجود دارند که متاثر از شرایط محیط به زندگی خود ادامه می دهند، آنها تاثیری بر روند جامعه ندارند بلکه ساختار جامعه است که به شدت آنها را متاثر می کند.این زنان که تعداد آنها کم نیست و اکثریت جامعه را به خود اختصاص داده اند، به این دلیل که حقوقشان به شدت در این سالها زیر سوال رفته است،در عده ای از آنها تغییراتی را شاهد هستیم. هر چندبعضی از این تغییرات نشان دهنده ی جامعه ی بیمار است (مانند بالا رفتن در صد طلاق) ولی این حقیقت را باز گو می کند که  آنها هم به وجه های مختلف زندگی خود پی می بردند و در خواست هایشان روز به روز از زندگی افزایش می یابد. 

        

 

 

تبعیض شکلی از باورهای نادرست

گاهی بعضی باورها آنقدر برایمان عادی و بدون تردید به نظر می آید که حتی به آنها فکر نمی کنیم و طبق روال گذشته آن را ادامه می دهیم. 

باور اینکه انجام کارهای منزل فقط به عهده ی زنان است و اگر مردی خانه داری کند اصلا در مخیله ی ما نمی گنجد و شاید با پرسیدن دوباره بخواهیم آنچه را که باور نداریم بشنویم. با این توهم که چون فرزندآوری فقط به زنان اختصاص دارد پس خانه داری و بچه داری جزو لاینفک وظایف زنانه است.

زنان به عنوان نمادی از مادری هستند،باور مادرانه برای زن می تواند تبعیض وخشونت را به همراه داشته باشد. در جامعه ای که تنها به بعد مادری توجه می شود و ابعاد دیگر انسانی مورد توجه نیست،درچنین فضایی اگر زن بخواهد حرکتهای دیگر را انجام دهد،مادری می توان سد محکمی باشد که عبور از آن به سختی امکان پذیر است. حتی اگر زن نخواهد مادر باشد انسانی معیوب است که وجه مشخص زنانگی را دارا نیست. 

در خارج از خانه، در بخش دولتی پست های مدیریت ،حتما به مردان اختصاص دارد و اگر زنی به پست مدیریت برسد برای نگه داشتن آن با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می کند تا اول آن را بدست بیاورد و بعد آن را نگاه دارد.

در بخش خصوصی نیز به این دلیل که قسمت عظیمی از پول و سرمایه در دست مردان است، بنابراین خودشان مدیریت کارها را در دست دارند. در این عرصه نیازی به زنان ندارند به جز امور حاشیه ای مانند منشیگری. اگر از تخصص زنان هم استفاده می شود فقط به دلیل بهره برداری از کار زنان با دستمزد پایین است. 

باورهایی که به تکریم مردان وتضعیف زنان در مفهوم عام و یا خاص آن منجر می شود، زمانی آغاز می شود که کودک در شکم مادر زندگی را شروع می کند و ریشه ی آن در اندیشه ی ما آنقدر  عمیق است، که سابقه ی آن به تاریخ گذشته دور باز می گردد. عواملی که برای زنان و مردان این توهم را ایجاد کرده است، که زنان از نظر تولید اندیشه پست تر از از مردان هستند و در عرصه ی کار و فعالیت ضعیف تر .به واسطه ی این شکل از فکر بخش عمده ای سرمایه های مادی به سمت مردان رفت و کار مضاعف با بهره ی کمتر نسیب زنان شد.

گذشت زمان در بعضی عرصه ها نه تنها کمکی به زنان نکرده است بلکه ،تکنولوژی هم به کمک باورهای نادرست آمده است . قبل از آنکه کودک حیات خود را خارج از شکم مادر شروع کند برای او تصمیم گرفته می شود که به دنیا بیاید و یا نه. منظورم همان داستان پسر خواهی است که این بار داستان زنده به گور کردن دختران نیست بلکه از بین بردن آنها قبل از به دنیا آمدنشان است. 

شکل دیگر تکنولوژی در عرصه ی تبلیغات گسترده ای است که از طریق رسانه ها انجام می گیرد که نمونه ی بارز آن رادیو تلویزیون و به تازگی ماهواره و اینترنت برای پخش مسموم برتری جویی های جنسی است. افکار سنتی در غالب روشهای مدرن باز تولید می شود. دیدن زنی که در خانه مشغول پذیرایی از همسرش است در حالی که آقا در حال روزنامه خواندن است. همینطور فیلم و سریالهای ایرانی که اصرار زیادی برای القای مفاهیم سنتی و درج این افکار دارند که زن خوب زنی است که از معیارهای قدیمی پیروی می کند و آن اطاعت بی قید شرط و قرار گرفتن در چترحمایت مردان است. زن خوب زنی است که فزون خواهی در او نیست چرا که اگر باشد حتما به بزه و بزهکاری مشهور است.

زن خوب به باور این عالی جنابان زنی است که خانه داری و بچه داری را در درجه ی اول بداند و بقیه ی ابعاد زندگی در درجه ی دوم .

 تاکید بر باورهای نادرست، علاوه بر محفوظات فردی تاثیر شگرفی در ماندگاری تبعیض جنسی در جامعه دارد. زنان در این عرصه همچنان با نگاهی فرودست مواجه خواهند بود.

دست نوشته های یک زن گمنام

صدای زن


از پشت پرچین زمان صدای تو می آید

صدای...

شکستن بلور تنت

صدای...

شکستن آینه ی جانت. صدای تو می آید

از کرانه ای،

صدای زنده به گوری

از کرانه ای، صدای چوب حراج ،از بازار برده فروشان

وز کرانه ای، صدای پیشکشی تو،به شاهان و امیران.

صدای تو می آید، صدای پیروزی دشمن

پس روز نبرد..

صدای شیون و غنائم جنگ.

صدای تو می آید

از درون حرمسراها،از درون هزار پرده و پرده دار

کز ساغر بخت خویش،

می نوشی...

جام، جام، جور تاریخ را.

صدای تو می آید

که در پستویی تنگ و تاریک

می فروشندت به ریالی

یا که هنوز، در پیله ای و ...

چنگ در هزار لای بندی داری.

صدای تو می آید ...

از جزیره ای دور، وز کرانه ای نزدیک

صدای بی نشانی تو

صدای نقاره و آواز طبل گناه

ز آموختن و آموزگاری تو ، صدای تو می آید

به دیار و دیارانی،هنوز، بر کفه ی ترازویی

تو نیم مردی و نیم انسانی!  
 
ارائه مطلب از سایت زنان وکودکان رهیاب    
 http://www.rahyabiran.org                  

در سوک یک رفیق

 

من از نهایت شب حرف می زنم،

 

واز نهایت تاریکی 

 

اگر به خانه ی من آمدی

 

ای مهربان 

 

چراغ بیار و یک دریچه

 

 که درآن ، به ازدحام  

 

کوچه ی خوشبخت بنگرم.

 

 

 

مریم عزیز در سوکت نشسته ایم. روحت شاد.

 

شعری از فروغ فرخزاد