بازی آخر بانو

گاهی وقتها داشتن یک گوشه ی امن با خوردن یک چایی گرم چقدر می چسبد.گاهی وقتها خواندن یک رمان خوب حس خوبی می دهد و می شود برای لحضاتی از دنیای وحشی خشن بیرون آمد.چند روزی است که کتاب بازی آخر بانو را می خوانم، هنوز تمام نشده و نمی توانم قضاوتی در مورد آن داشته باشم  ولی خواندن آن احساس خوبی  می دهد و استراحتی به ذهن .هر چند که کتاب توصیف شرایط ایران در دهه ی 60 است  باتمام خشونتها و شرایطی که وجود داشته ولی با این وجود جالب است.در پست بعد حتما بیشتر درموردش خواهم نوشت. 

 

بازی آخر بانو نوشته ی بلقیس سلیمانی انتشارات ققنوس

تنهایی

 

سهم من از تمام زندگی
نانی نبود
که هرشب زیر بارانی ات به خانه می آوردی
چیزهای زیادی می خواستم
و فرصتی
که آن ها را با تو بگویم 

 

 ******************************

انگشتت را
هرجای نقشه خواستی بگذار
فرقی نمی کند

تنهایی من
عمیق ترین جای جهان است
و انگشتان تو هیچ وقت
به عمق فاجعه پی نخواهند برد 

 

                                                   لیلا کردبچه

سایه های ساده


دم غروب که سایه ام کش آمد

و از آن نردبان شکسته

که عمریست خاک می خورد

هم بلندتر شد

از دورترین شاخه این درخت

انارهای سرخ خواهم چید

برای تو

و تمام کسانی که قدشان

به کوتاهترین شاخه هم نمی رسد

تو همان جا زیر درخت بایست

و دامن ات را پر کن از انار

آخر نگاه کن

جیب های سایه ام

سوراخ است! 

 

                                                                                         زهرا خانی

زنان در تاریخ

 

مدتها این سوال برایم وجود داشت که چرا با وجود آنکه زنان قرون پیش در ایران نا پیدا هستند، حضور اجتماعی ندارند و ضعیفه محسوب می شدند، پس چگونه هر زمان جنبشی اجتماعی در سطح جامعه بوجود می آمد آنها هم به طور موثر حضور و در صف اول قرار دارند. 

  

نمونه ی تاریخی آن درجنبش نان و تنباکو است که هر دو در زمان ناصرالدین شاه به وقوع می پیوندد. زنان که در پوشش سنگینی از حجاب هستند و نامحرم محسوب می شوند با اینکه کمتر از مردان به حساب می آیند ولی همین زنان در خطوط اول چون دیواری مردان را مورد حمایت قرار می دهند تا کمتر مورد ضرب وشتم قرار گیرند. 

 

 آگاهی زنان در عرصه های متفاوت بازمی گردد به دوره ی صفویه زمان شاه عباس اول، با وجود دانشمندانی چون شیخ بهایی و ملاصدرا نشانه هایش آغاز می شود. این دانشمندان علاوه بر نقش بسزایی که در جامعه ی آن زمان صفویه داشته اند به زنانشان هم آموزش می دادند و زنها هم تعدادی شاگرد داشتند که آموزش می گرفتند. 

 

 در دوران صفویه رفت و آمدها به اقصا نقاط جهان ،شکل می گیرد وآگاهی یافتن از فلسفه ای که در غرب، درحال شکل گرفتن و گفتگو است یکی دیگر از جنبه هایی است که باعث آگاهی زنان شده است.  

 

در متون تاریخی آمده است که زنان بسیار کنجکاو بوده اند تا بدانند که انسانها در دیگر نقاط دنیا چگونه زندگی می کنند وهمین کنجکاویی شاید درخواست هایشان را افزایش داده است.آنان که در جریان مبارزات زنان دیگر در کشورهای مختلف قرار می گرفتند ودون پایگی از وضعیت جنسی خود را مشاهده می کردند از عواملی است که زنان را وادار به اعتراض می کند.  

 

زنان " در اواخر دوره قاجار "طبقۀ نیمه کارگر" یا "لشکر ذخیرۀ نیروی کار" بودند که با نقش عمده ای که در اقتصاد داشتند هم به خانواده های خود، هم به صاحبان سرمایه، و هم به دولت بهره بسیاری رساندند. زنان و (گاه دختران) روستایی و طبقات پایین شهری به انواع کارهای تولیدی مشغول بودند؛ از قالیبافی، پشم ریسی، گلدوزی، حاشیه دوزی، و دیگر هنرهای دستی گرفته تا تولید پارچه، ابریشم، و لباس، و تا تهیه کره، چای، و انواع خشکبار-بیشتر در قالب صنایع روستایی که صنعت رایج ایران در آن زمان بود- و نیز در دامداری، تولید پوست و چرم، تولید رنگ و دارو، و در کشتزارها و مزارع. زنان علاوه بر اینها در حمامهای عمومی و مرده شوی خانه ها و به عنوان دایه و خدمتگزار در خانه های ثروتمندان کار می کردند. تجارت شراب درمناطق ارمنی نشین در دست زنان ارمنی بود. در شهرها بعضی زنان به مشاغل تفریحی چون رقص و برخی نیز به "قدیمی ترین حرفۀ جهان" مشغول بودند؛ کاری که دست کم از نظر قانونی مجاز بود-چون مشمول مالیات می شد. با همه اینها، کار کردن از هر نوعش هیچ موقعیت یا حقوقی اجتماعی برای زنان به همراه نداشت. درآمدشان نیز همیشه کمتر از مردان بود. به عنوان نمونه، درآمد زنان شاغل در صنعت پارچه بافی در ایران قرن نوزدهم یک سوم درآمد مردان در همان حرفه بود".عامل اقتصادی در شکل دادن اعتراضات زنان در جنبش مشروطه مهم بوده است. 

 

پس سه عامل کنجکاوی ،آگاهی و حضور در عرصه های متفاوت از جمله اقتصاد باعث شد تا زنان در پافشاری برای خواستهایشان تاریخی بیش از صد سال بسازند. 

آزادی

تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم  و

 

آن نگفتیم

        

 که به کار آید،

                 

      چراکه تنها یک سخن،

           

            یک سخن در میانه نبود:

 

 "آزادی "

 

ما نگفتیم

 

تو تصویرش کن

                                                             

                                                             شاملو

سنت یا مدرن

 

چند وقت است که به اشکال مدرن شدن در جامعه  فکر می کنم. اشکالی که گاهی پوست اندازی سنت را به همراه دارد، گاهی هم تنها پوسته ی مدرن را بر تن کشیده است. دختران و پسرانی که فقط نقاب مدرنیته را برچهره دارند و از آن هیچ اطلاعی ندارند تا زنان و مردانی که از مدرن ژستهای مد روز آن را، در لباس پوشیدن با داشتن ماشین ها و خانه هایی که در عین به روز بودن با افکار مرتجع در آنها عمرشان را سپری می کنند.

 

دسته ای دیگر که اصلا به مدرن بودن اعتقاد ندارند وآن را غربی می دانند و باز  گشت به گذشته برای آنها نهایت آرزوست. این دسته که در صدر قدرت هستند متاسفانه به خاطر منافعی که از سنت دارند روزبروز به آن نزدیک تر می شوند.

 

رساندن جامعه به شرایط اجتماعی که دردوران قاجار وجود داشته است، نادیده گرفتن روندی است که جامعه در تلاش برای گذار از آن بوده است. جامعه را به عقب باز گرداندن با توجیه اینکه نمی خواهیم غرب زده باشیم سردرگمی ایجاد کرده است.

 

به خانه نشاندن زنان،چند همسری مردان(با طرحی مانند لایحه ی حمایت از خانواده) ، فروبردن زنان در لباسهای اجباری، اعدام کودکان وسنگسار از اشکال  زشت بنیادگرایی است. 

 

دنیا در حال تحول است. جریانهای واپس گرا در کنار تفکرات نوآور، در دنیای امروز وجود دارند. بحران جوامع و هویتی که سرگردان مانده که چه کند و به کجا برود. بروز شکوفایی با چنین شرایطی شاید بعید به نظر می رسد.

 

برای عبور از سنت و دست یافتن به شرایط جدید ممکن است راه دیگری هم باشد.تجربه نشان داده است که شرایط دشوار ناب ترین تفکر را خلق کرده است.  پس  به این بیاندیشیم که چگونه با ساختن و پروردن افکار جدید به جامعه و رشدش کمک کنیم. ایران از دسته مناطقی است که بسیار مستعد است که تفکر جدید متناسب با شرایطش ظهور کند.

 

ما بیشتر از آن که مبدع باشیم مقلد بوده ایم. این باعث شده است که الگوهای ناقصی  که متناسب شرایط ما نبوده است را اجرا کنیم. اما زمان آن رسیده که ذهن تقلید کار خود را به ذهنی مخترع ارتقا دهیم و به دنبال راه حل های جدید برای مشکلاتمان باشیم.

از 28 مرداد تا امروز

وقتی تاریخ را می خوانیم خیلی زود از عدد  ۵۰  سال می گذریم. صد سال رقم است ، ولی رقمی مانند ۳۲ همیشه در ذهن ما می ماند، در تاریخ عدد وجود دارد و اثر. ما اعداد را می خوانیم و اثری که یک واقعه در تاریخ گذاشته است را قضاوت می کنیم. اثری که ۲۸ مرداد سال۱۳۳۲ روی زندگی تک تک ما گذاشت و باعث شد که بعد از۵۷ سال ما چنین سرنوشتی داشته باشیم.قابل تامل است.

 

این پست برای قضاوت تاریخ نیست .اگر۲۸ مرداد نبود و مصدق می توانست رسالت تاریخی اش را به پایان برساند چه می شد نیست ، بلکه در مورد ما است و رسالت تاریخی تک تک ما.

 

ما همه از هم تاثیر می گیریم ولی از همه بیشتر از فرهنگ عمومی جامعه.

 

فرهنگ عمومی جامعه سبک های متفاوت دارد و اینکه ما تحت تاثیر کدام سبک باشیم،  زمانی قابل بحث است که ما اهل اندیشیدن باشیم.

 

این روزها درست عمل کردن بسیار سخت است. چون مبنای درست وغلط بودن آنقدر به هم پیچیده است  که عمل را مشکل می سازد.ولی آنچه مسلم است این است که دروازه های گوشمان را باز کنیم، بشنویم ودر مورد دیگران کمتر قضاوت کنیم. بیشتر به خودمان بیندیشیم وآنچه می کنیم.

 

سبک قدیمی برای برخورد با پدیده های نو تاریخ مصرف گذشته به نظر می رسد. هر روز باید نو شد تا بتوانیم حوادثی که در انتظارمان است را از سر بگذرانیم.

 

درست فکر کردن امروز کنش آینده را آسان می کند. این را به یاد داشته باشیم و با تفکر حماقت گرایمان، آینده را بیش از این برای خود سخت نکنیم.

اسمی به رنگ هوا

 

پین این منگنه 

 

گلوی عکسم را گرفته  

 

شناسنامه نمی خواهم 

 

دلم مثل پنجره به عبور هوا خوش بود 

 

با من به اسم و با باد به صدای خوف نگو 

 

ابری شده ام در اقصای نقطه های جغرافیا 

 

چه متروک آمده بودم 

 

مثل زنی از عکس های قدیمی 

 

خاک رف را گرفته ام که صدایم از عبور این همه سال خش دارد 

 

مرا از کدام شلیک ها آویخته بودند به کاغذها؟ 

 

بی خیال هر چه حوالی و حکایت 

 

بی خیال منتظران 

 

از شر تمام خیرها که بگذرم 

 

آخرین لباس آویخته راکه بردارم 

 

کسی می شوم مثل ... 

 

برای این زن تازه اسمی بساز 

 

نه پرنده باشد نه انسان 

 

نه شی نه وجود 

 

اسمی به رنگ سفر اسمی به رنگ هوا 

 

از کبوتر ارشدی

از من چقدر شبیه به تو

 چیز عجیبی از زن             در خیابان راه می رود 

  

 این تصویر از ماست           وقتی تو به دنیا می آیی 

 ودر حوزه ی اختیارات ما نبود        که بازت پس بگیریم         از سنگساری نابجا 

  

 موهایمان را با سیاهی شالی یکی می کنیم   

 یعنی هم هست        هم نیست 

 هر دو روی یک سکه     پا در هوایی انکار شده 

 بازیچه های کوچک دودلی  

 تشویق هر باره ی زنی دیگر 

 که دعوتمان می کند به آش دور همی 

  

 در خیابان     چیزی عجیب از شکل زن 

 می دوید        نفس می کشید 

 وصحنه های مجازی را      مثل شلیک نهایی تجربه می کرد 

 

  

 وقتی که به دنیا می آیی 

 برای من سهمی بگذار 

 ودم های اسبی ات را تکان بده 

 می خواهم کمی هوا بخورم 

 

 از کبوتر ارشدی

از طبیعت آموختم

از طبیعت آموختم که ...

 

 

از طبیعت آموختم که در برابر سیل بنیان کن ،  

 

 

کوه باشم.

 

 

از طبیعت آموختم که در برابر سنگ بزرگ سخت،  

 

 

 رودخانه باشم  

 

  

 قطره  قطره  در میان سختی آن رسوخ و عبور کنم.

 

 

از طبیعت آموختم که بعد از زلزله ویران کننده،  

 

 

هنگام بهار، 

 

 

 از لابلای  ویرانه ها 

 

 

 گل دهم ،  

 

 

زیباتر برویم و بارورتر شوم.

 

 

سرسختی ، نرمش و امید را از طبیعت آموختم.