آن چه می خواهم زمانیست برای یکی چشم بر هم زدن.

من به آن قبیله بزرگی تعلق دارم که نمی تواند احساسی را از احساس دیگر جدا نگه دارد بلکه بایستی بگذارد چشم اندازهای آینده، با شادی ها و غم هایش، امور دم دست را از نظر بپوشاند. و چون برای چنین انسان هایی ،حتی در کودکی، هر گردشی در گردونه احساس حامل نیرویی است که می تواند لحظه ای را که تکیه گاه تیرگی یا روشنایی آن است متبلور کند و ثابت نگه دارد، پس مرا چه باک از آنچه در پیش است؟ با تمام وجودم هستم.

نظرات 3 + ارسال نظر
فروغ شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:01 ب.ظ http://rahenahamvar.blogfa.com

با تمام وجود هستیم...

لعیا دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:12 ب.ظ

با تمام وجوووووووووووووووود. دوش به دوش هم

فتانه سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ق.ظ

لعیا جان دلم می خواهد باز از تو مطلب بخوانم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد