محاکمه در خیابان

دیروز به یاد زمان دانشجویی تنها به سینما رفتم .چون وقت نداشتم با همسرم وپسرم برای دیدن فیلم هماهنگ کنم و از طرف دیگر به فیلم اعتماد نداشتم که قابل هماهنگ کردن باشد، بنابراین تصمیم گرفتم تنها به سینما بروم ،آن هم فیلم محاکمه در خیابان، مسعود کیمیایی. راستش درست حدس زده بودم فیلم ارزش اینکه بخواهم وقت پسرم و همسرم را بگیرم نداشت. 

فیلمی سیاه و سفید، نماد جامعه ای که در آن زندگی می کنیم .حول دو زن و دو مرد خیانت کار و دو مرد مقبون شده می چرخید. 

می توان آن را با فیلمهای دهه ی 50، معروف به فیلمهای فردینی مقایسه کرد.با مفاهیمی مثل غیرت ، بکارت، دزد ناموس و غیره.در فیلمهای فردینی وقتی زنی ادعای پاکی می کرد،به آنجا می رسید که واقعا پاکی زن ثابت می شد، ولی محاکمه در خیابان به تزویر و دروغ زنانی می پردازد که غیرت مردانه را زیر سوال می برند.  

ادعای پاکی از دخترکی که  واقعا پاک نیست بلکه دروغ گویی است که فقط می خواهد پسرکی را گول بزند وبه قول معروف خود را به آن بچه بیندازد مانند کالایی دست خورده که اگر برای پسرک مفهوم شود که او با مردی زن دار هم خوابگی داشته مراسم عروسیش بهم می خورد.ولی با حربه ی مرد راننده که در عین حال رفیق پیشین دختر است مسئله فیصله می یابد و دختر در این قمار پیروز از میدان بیرون می آید. 

وزنی دیگر، که او هم با دومرد در رابطه است یکی شوهر و دیگری شریک شوهرش.زن خیانت کاری که به دلیل ورشکستگی همسرش با دوست وشریک همسر قصد دارد با پول های باقیمانده ی شوهرش از کشور خارج شود و در این بین حتی غیر مستقیم دستش به خون همسر آغشته می شود.

 رنگ فیلم، شلوغی و ترافیک تهران شاید در نظر داشته با پیامهایی بیماری جامعه را نشان دهد.و یا نمادهایی مثل نوشته ی پررنگ تخیله ی چاه نزدیک خانه ی مردی که به قتل می رسد نشان از تعفن رابطه ای دردناک را دارد، ولی در ماجرای دختر و پسری که روز عروسی آنها ست به شکل نامناسبی به رابطه ی ازدواجی سنتی پرداخته و رفتار انسانها از زاویه ی درستی دیده نشده است.   

فیلم در کلیشه های رایج جای گرفته بدون اینکه بخواهد آنها را نقد کند.با گذاشتن صحنه های عوام پسندانه مثل عروسی، زدو خورد، و... در واقع تلاش برای یافتن گیشه بوده تا خلق یک اثر هنری. 

 

  

نظرات 3 + ارسال نظر
وحید چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:45 ب.ظ http://st.blogsky.com

من هم هم
اسم وبلاگ جالبی دارید
یک زمانی که دیر نبود من هم نوشتم

در آیینه ات رقص و خدا شو
زین گشتن بی حاصله وا شو
تا کی به در منزل این هان
واله شو و در عشق صدا شو

sharing system

taste me in st.blogsky.com

فروغ پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:41 ب.ظ http://rahenahamvar.blogspot.com

این کیمیایی از دهه ۴۰ اونورتر نرفته متاسفانه!!!

زهره پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 ب.ظ

فتانه جان مدتها بود به من هم سر نزده بودم از نوشته هایتان لذت بردم
من هم به زودی با یک تجربه در کنارتان خواهم بود در من هم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد