در آینه نگریستم و خود را تحسین کردم. تحسین برای اقدام به انجام کاری که شانزده سال از آن طفره میرفتم. چون در این مدت پیوسته اینگونه به من القاء شده بود که کارها و تفکرات صحیحی دارم و کامل هستم و این باور غلط در افکارم باعث شده بود از ماجراجویی و آزمودن قلمروهای جدید به شدت واهمه داشته باشم. ولی بالاخره از پوسته خود بیرون آمدم و احساس میکنم تعهدی را که در مقابل خودم داشته ام را بخوبی انجام داده ام. به نتیجه ای مطلوب رسیدن یا نرسیدن آن قدر مورد نظرم نیست که اراده ی اقدام به آن خرسندم میکند، و این که فکر میکنم میتوانم از عهده آن برآیم.
اگرچه با ایده ی بَرنده – بَرنده پیش رفته ام، ولی اگر میسر نشود باز هم احساس بازندگی ندارم زیرا سعی خودم را کرده ام و تابوی بیش از اندازه رعایت کردن دیگران را برای خودم شکسته ام. و از مفهوم کلی "هیچ مهم نیست" اگر کسی ناراحت شود، استفاده کرده ام.
و اکنون به عالم هستی میگویم: "بله" و واقعیات را آن چنان که هست میبینم نه آن چنان که پردازش ذهنی خودم است. این کتاب درسهای بسیاری به من آموخت. آموختم تا ترسها و نگرانیهایم را ببینم و بشناسم و با برخوردی منطقی برآنها غلبه کنم.
به قلم طاهره
کتاب ترس راتجربه کن کتاب خوبی است اما حقیقتا نمی دانستم که اینقدر اثر مثبت برروی گروه مطالعه کننده داشته باشد.این کتاب با اینکه برای جامعه ما نوشته نشده است ولی به دلیل آنکه می آموزاند که چگونه در جامعه می توان با خصوصیت انسانی زندگی کرد در حالیکه خشونت از جامعه مرتب به انسان وارد می شود ولی می آموزاند که می توان آگاه بود واثرات بد جامعه را باز تولید نکرد.کتاب دارای ضعف هم هست که شاید یکی از آنها این باشد که در جامعه ای امن که قوانین آن از انسانها حمایت می کنند می شود د ر در مورد این کتاب بحث کرد. کمتر به درد جوامعی می خورد که بیشترین مسائل انسانها را قوانین رسمی یا غیر رسمی رغم می زند.